نویسنده: دکتر عبدالحسین رفعتیان




 

بهترین روش درخواست مسؤلیت

خیلی مهم است مسؤلیتی را که از کودک مان می خواهیم چگونه برایش تصور کنیم. برای مثال اگر از فرزندمان مسؤلیت بیرون گذاشتن کیسه ی زباله، چیدن میز و یا جمع کردن سفره را می خواهیم، تصویری که از این کارها به او ارائه می دهیم بسیار مهم است. اگر این کارها را به عنوان کارهایی بی ارزش، خسته کننده، بی خود و مزاحم به او معرفی کنیم. طیبعی است که او نپذیرد. اگر مادر به خاطر انجام دادن همین کارها دائم بگوید 20 سال در این خانه کلفتی کرده ام، طبیعی است که کودک از انجام دادن چنین کارهایی که از نظر مادرش بی ارزش است طفره برود و آن، را انجام ندهد. او با خود می اندیشد که والدینش دارند از او سوء استفاده می کنند، زیرا هیچ کسی نمی خواهد این کارهای بی ارزش را انجام دهد؛ ولی از او انتظار دارند که این کارها را انجام دهد پس حتماً او را دوست ندارند یا فکر می کنند آدم بی ارزشی است. به عکس، اگر آن کارها را خیلی ارزشمند بدانیم و به فرزند خود بگوییم که انجام دادن آن ها احترام به محیط خانه و احترام به خودت است، و تو به این طریق در زندگی جمعی شرکت می کنی، او هم متقابلاً برای این کار ارزش قائل می شود، اعتماد به نفس پیدا می کند و نهایتاً تصویری را که از خود دارد مثبت تلقی می کند. بنابراین مهم است که ارزش والایی برای کاری که درخواست کرده ایم قائل باشیم.
گاهی ممکن است کاری، خسته کننده باشد و یا کودک دوست نداشته باشد آن را انجام دهد، ولی می بیند آن کار برای همه فایده دارد و نتیجه ی خوبش به همه می رسد، اگرچه ممکن است بازتاب، لذت آنی، پاداش و نتیجه ی فوری نداشته باشد. یک بخش بلوغ این است که فرد بتواند گرفتن پاداش و نتیجه را به تأخیر بیندازد و بپذیرد که همان لحظه که کاری را انجام داد نتیجه اش را نمی بیند و ممکن است مدتی بعد، مثلاً یک ماه دیگر نتیجه ی آن را به دست بیاورد. پدر و مادر باید بتوانند به تدریج خود را عقب بکشند و بگذارند بچه ها خودشان کارهای شان را انجام بدهند. اگر بگویند: « تو هیچ وقت نمی توانی کاری را درست انجام بدهی، یا این کار در شأن تو نیست، طبعاً بچه هم از انجام دادن آن پرهیز خواهد کرد.
در کتاب «تام سایر»، اثر مارک تواین، به خوبی می توان دید که کودکان رنگ کردن نرده ها را کاری سخت و بی ارزش می دانند. ولی تام آن کار را به شکل تفریح و به عنوان امتیاز معرفی می کند. زمانی که بچه ها می گویند : « ما می خواهیم برویم تفریح کنیم و تو باید اینجا بمانی و این نرده ها را رنگ کنی.» او می گوید: « بله مسلم است که این کار را به شما نمی دهند، این کار را به آدم های حسابی می سپارند، این کار، کار هر کسی نیست.» یعنی کار را آن چنان نشان می دهد که کار مهمی است و در توان همه نیست و آن کار را به آدم هایی با ویژگی های خاص می دهند. در نتیجه کودکان به جای آنکه به ماهی گیری و یا بازی بروند، صف می کشند تا تام اجازه بدهد که هر یک، چند دقیقه قلم مو را به دست بگیرد و قسمتی از نرده را رنگ کنند. یعنی قلم مو در دست گرفتن، کاری می شود که هر کسی نمی تواند از پس آن برآید، و هر کس آن را انجام دهد، توانایی اش را نشان داده است. در واقع تام با این روش، نگرش بچه ها به موضوع را تغییر داد.
این فن را در روان شناسی، «تغییر زاویه ی دید» می گویند. یعنی می توان چیزی را که از یک زاویه، منفی و بد دیده می شود، از زاویه ی دیگر ارزشمند دید.
با توجه به آنچه گفته شد، بسیار مهم است که انجام دادن کار را چگونه و تحت چه عنوانی از کودک بخواهیم. به عنوان کاری که ارزش او را بالاتر می برد و چیزی به او می افزاید، یا به عنوان کار بیهوده ای که چون هیچ کس حوصله ی انجام دادن آن را ندارد، او باید آن را انجام دهد. القای این نوع تفکر باعث می شود که پس از جدایی فرزند از خانواده این مدل را - با همان بارمنفی اش - به زندگی بعدی خود انتقال دهد.
والدین توجه داشته باشند که همیشه باید با کودک خود صادق باشند و کار بی ارزشی را به دروغ برای کودکشان با ارزش و بزرگ نکنند. چرا که کودکان فکر می کنند که پدر و مادرشان بهترین آدم های روی زمین هستند و همه ی حرف های شان درست است و اگر در سنین بالاتر که ارتباط شان با اجتماع زیاد و آگاهی های شان بیشتر می شود؛ احساس کنند پدر و مادرشان به آن ها دروغ گفته اند و آن ها را فریب داده اند، ممکن است نسبت به والدین خود بی اعتماد شوند. بنابراین در ارزشمند کردن کار برای کودک باید به این نکته توجه داشته باشند که همیشه تعریف درست، منطقی و صادقانه ای به او ارائه بدهند.
منبع مقاله:
رفعتیان، عبدالحسین، (1391)، مسؤلیت پذیری، تهران: نشرقطره، چاپ چهارم